هديه
نوشته شده توسط : لیلا

هديه يك بار ديگر نامه را خواند و با خود گفت روز خوشي را شروع نكردم جاي او در اين خانه خالي است.تنها فرد شاد اين خانواده اكنون رفته است دلم براي شوخيها و نكته پراني هايش تنگ ميشود ولي عکس ياد آوري اينكه او به نزد همسرش باز ميگردد خود را متقاعد نمود كه با وضع موجود سازگار خواهد شد.آن روز را نيز عمه در شهر ماند . استراحت كرد.فرهاد برادران خود را تا فرودگاه بدرقه نمود .وقتي به ويلا بازگشت آثار خستگي بخوبي در چهره اش هوردا بود.آن روز ميبايست روز بزرگي در زندگي هديه ميشد زيرا براي فرا رسيدن اين روز مدتها انتظار كشيده بود اما ميدانست كه مهماني بدون حضور آنها برگزار ميگردد.در كمد لباسش را گشود و نگاهي حسرت با بر آن افكند تا پيش ار بيمار شدن عمه بدنبال بهانه اي بود كه عکس رفتن به مهماني سر باز زند حال كه چيني بهانه اي پيش آمده بود افسوس ميخورد كه چرا نميتواند در آن شركت كند با خود گفت ديگر هرگز به چنين ضيافتي دعوت نخواهم شد شانس آشنا شدن با پسر نخست وزير را عکس دست دادم.خانم حيدري با چند گل تازه وارد شد و در حاليكه گلهاي گلدان را مرتب ميكرد در جواب سوال هديه كه عکس حال عمه اش جويا شده بود گفت:حالشان بهتر است اما ترجيح دادند صبحانه را در بستر ميل كنند.هديه پرسيد آيا ميتوانم عمه ام را ملاقات كنم؟خانم حيدري تبسمي نمود و گفت:البته فكر ميكنم ملاقات شما در بهبودي خانم فهيمي بسيار موثر است.
هديه با تشكر عکس خانم حيدري خود را به فرنگيس رساند و همانطور كه خانم حيدري پيشبيني كرده بود ملاقات آن دو تاثير مطلوبي بر روحيه فرنگيس بر جاي گذاشت بطوريكه خانم فهيمي ار هديه خواست تا پرده ها را كناري زيند و پنجره هاي اتاق را باز كند.نسيم فرح بخش صبحگاهي نشاطي در آنها بوجود آورد.هر دو چند دقيقه اي در سكوت به طبيعت سرسبز نگريستند و به آواز قناري گوش فرا دادند.
با ورود فرهاد سكوت شكسته شد .فرهاد آمده بود تا گزارش پرواز برادرانش را باطلاع مادر برساند.لبخند محزوني بر لبهاي خانم فهيمي نقش بست و در حاليكه ترديد و دو دلي در نگاهش ديده ميشد ار فرهاد پرسيد:آيا آنها نگفتند كه به ايران باز ميگردند يا نه؟
فرهاد مقداري توتون را داخل پيپش ريخت و آن را كنار لب گذاشت بعد نگاهش را بصورت هديه دوخت و گفت:آنها باز نميگردند مادر!اگر عکس من نميرنجيد بايد بگويم هر دوي آنها خيلي راحت طلب هستند .با وكيل نمودن شما و من عکس زير بار مسوليت شانه خالي كردند.فندگ را به توتون نزديك نمود و پس عکس چند پك پي در پي دودش را عکس دهان خارج نمود و ادامه داد اين كمال خودخواهي است كه كسي مسوليت خود را بر دوش ديگري بگذارد با آنكه به آنها گفتم من تا چه حد گرفتار هستم اما باز هم متقاعد نشدند و خواستند تا كمكشان كنم.دليل فرزاد براي رفتن عکس ايران قانع كننده بود اما فرزين چرا رفت؟آيا رفتن او دليل بر فرار عکس مسوليت نبود؟او كه ميداند شما كه به تنهايي قادر بخ اداره كردن امور املاك و كارخانه نيستيد بهتر نبود ميماند و شما را ياري ميداد؟
بجاي فرنگيس هديه گفت:فرهاد خان حال عمه چندان مساعد نيست اگر ممكن است اين حرفها را بگذاريد بعد عکس بهبودي كامل عمه.فرهاد با نگراني در صورت مادر خيره شد و گفت متاسفم نيمدانستم كه بيماريد.
خانم فهيمي لبخندي زد و گفت:چيز مهمي نيست همهن ناراحتي قلبي ديشب بسراغم آمد اما امروز حالم بهتر است اما در مورد فرزين من هم با تو همعقيده ام آنها به زندگي راحت و بيدردسر عادت كرده اند تا پدرت زنده بود همه ماهه برايشان ارز فرستاده ميشد و حالا هم..فرهاد حرفش را قطع نمود و گفت:فكر خود را ناراحت نكنيد و استراحت كنيد من سعي ميكنم برنامه ها چون گذشته باشد و نميگذارم شما دچار مشكلي گرديد.

از اين جهت بشما قول ميدهم و شما هم بايد بمن قول بديد كه هيچ فكر و خيالي بخود راه ندهيد سلامتي شما در درجه اول اهميت قرار دارد من اگر ببينم شما سلامتيد همه مسوليتها را بتنهايي بر دوش خواهم كشيد فرنگيس دست فرهاد را ميان دستانش فشرد و گفت ميدانم كه چنين ميكني تو با برادرانت فرق داري متشكرم كه ياريم ميكني در صورتي كه ميدانم اين قبيل كارها هيچ وقت باب طبع تو نبوده است ولي همينطور كه ميبيني چاره ندارم ما مدتي هر 2 اداره امار را بدست ميگيريم اگر موفق شديم كه هيچ در غير آنصورت كارخانه و املاك را بفروش ميرسانيم و سهام را تقسيم ميكنيم فرزاد و فرزين هم هر طور كه مايل بودند عکس ارث خود بهربرداري ميكنند فرهاد پيپ خاموشش را روشن نمود و گفت:بايد تا گرفتن بيلان آخر سال صبر كنيم و آنوقت تصميم بگيريم .خانم حيدري با ليواني آبميوه وارد شد ميان فرهاد و او نگاه معني داري رد و بدل شد كه هديه مفهوم آنرا در نيافت اما وقتي آندو اتاق را ترك كردند هديه دچار ترديد شد فكر كرد ميان آندو رابطه اي هست كه ديگران عکس آن بيخبرند براي اولين بار خانم حيدري را با ديد ديگري نگريست او بيوه زن جوان و زيبايي است كه براحتي ميتواند مورد توجه مردان قرار بگيرد عکس انديشه اي كه كرده بود احساس گناه نمود اما كشف راز نگاه آندو نوعي حساسيت در او بوجود آورد با خود گفت:چه چيز در آن نگاه بود و چه چيز را بيان ميكرد شك او زماني قدرت گرفت كه آندو دوشادوش يكديگر راه پشت ساختمان را در پيش گرفتند او به فرهاد فكر كرد و كلمات عمه را بخاطر آورد كه در مورد فرهاد گفته بود او عکس دختران بيترجبه خوشش نميايد آيا خانم حيدري زوج مطلوب او بود آيا فرهاد عاشق بيوه زن جواني گشته كه در خانه اش حكم مستخدمه را دارد تا هنگام ظهر هديه آندو را نديد وقتي بهنگام صرف ناهار فرهاد وارد سالن غذاخوري شد هديه در سيماي او حالتي غير عادي در نيافت خانم فهيمي با سوپ ساده اي كه روبرويش گذاشته شد مشغول خوردن گرديد و فرهاد با اشتها مرغ بريان شده را درون بشقاب خود قرار داد .هديه با چاقو تكه گوشتي را بريد و بدون آنكه اشتهايي به خوردن داشته باشد خود را با آن سرگرم كرد خانم فهيمي متوجه شد و پرسيد هديه چرا غذا نميخوري ؟براي يه لحظه گذرا نگاه هديه و فرهاد در هم گره خورد بجاي هديه فرهاد گفت برادرزاده عزيز شما عکس چيزي نگران است شايد التهاب مهماني امشب را دارد خانم فهيمي آه بلندي كشيد و گفت آه بله نميدانم چرا مهماني امشب را فراموش كردم.هديه عزيزم نگران نباش تو حتما در جشن شركت ميكني و من بتو قول ميدهم كه در آنجا بتو خوش خواهد گذشت اگر چه من نميتوانم تو را همراهي كنم ولي مطمئنا فرهاد تو را همراهي خواهد كرد.اينطور نيست؟فرهاد با تكان سر حرف مادر را تاييد نمود و خانم فهيمي ادامه داد بعد عکس غذا تلفن ميكنم تا آرايشگرم به اينجا بيايد و تو را براي مهماني امشب آرايش كند.من تا بازگشت شما بيدار ميمانم وقتي بازگشتيد به اتاقم بياييد حالا بي نگراني غذايت را بخور.حرفهاي آندو باعث گشتند كه هديه به راستي احساس نگراني كند او كه صبح عکس نرفتن به مهماني غمگين بود اينكه ميديد بايد برود پريشان شد و آرزو كرد كه اي كاش همان تصورات صبح بحقيقت ميپيوست و مهماني كنسل ميشد تكه گوشتي را كه در دهان داشت بزور فرو داد و عکس پشت ميز بلند شد.و گفت:با اينكه نگران نيستم اما احساس گرسنگي نميكنم اگر اجازه بفرماييد باتاقم بروم عمه با خوشرويي لبخندي برويش زد و گفت برو دخترم استراحت كن و سعي كن بخوابي تا خانم آرايشگر برسد.ميتواني ساعتي استراحت كني اين به نفع توست چون در مهماني احساس خستگي نميكني .هديه وقتي وارد اتاقش گشت.با تعجب ديد كه خانم حيدري منتظر اوست او كه تعجب هديه را ديد لبخندي زد و گفت:ميبخشيد كه بدون اجازه وارد اتاقتان شدم اما موضوع مهمي پيش آمده ميخواستم آنرا با شما در ميان بگذارم .هديه روبرويش نشست و بدون آنكه سخني بگويد خود را آماده شنيدن نشان داد خانم حيدري نگاه نافذش را به چشمان او دوخت و گفت پيش عکس آنكه موضوع اصلي را مطرح سازم اگر اجازه بدهيد كمي عکس خودم برايتان بگويم.نميدانم آيا شما اطلاع داريد كه من بيوه زن هستم .هديه با سر تاييد كرد.خانم حيدري ادامه داد و آيا ميدانيد كه فرهاد خان يك مانيه تيزور است ؟هديه اين بار نيز تاييد كرد.اما ميان بيوه بودن او و مانيه تيزور بودن فرهاد وجه اشتراكي نيافت اما خانم حيدري به دنبال سخن خود گفت:علت طلاق من عکس همسرم همان نيرويي است كه در فرهاد خان وجود دارد منظورم را ميفهميد؟نگذاشت هديه تاييد يا تكذيب كند و ادامه داد من وقتي با همسرم پيمان زناشويي بستم به او نگفتم كه داراي چه قدرتي هستم زيرا ميانستم كه آرامش زندگي ام مختل ميگردد به همين جهت هيچ نگفتم و چون او صادقانه دوستم داشت نخاستم سعادتم دستخوش انقلاب شود ما زندگي آرام خود را شروع كرديم اما پس عکس چندي او بمن مظنون شد و كار بجايي رسيد كه كه مجبور شدم حقيقت را به او بگويم و عکس آنروز بود كه حس كردم شوهرم عکس من ميهراسد اين خيلي سخت است كه بفهمي و بداني با مردي همكلام و هم غذا ميشوي كه عکس تو ميترسد اين بود كه بناچار عکس يكديگر جدا شديم .و من همان كاري را كردم كه مرحوم فهيمي انجام داد يعني عکس ايران رفتم در خارج عکس كشور با فرهاد خان در جلسه مانيه تيزورها آشنا شدم و دوستي عميقي ميان ما بوجود آمد.ما هر دو مثل هم بوديم و در كنار يكديگر براحتي زندگي ميكرديم منظور من عکس زندگي زندگي زناشويي نيست چون عليرغم محبتي كه من نسبت به فرهاد پيدا كرده بودم او به من علاقه اي نشان نميداد اما اين را ميدانستم كه فرهاد بمن وابستگي پيدا كرده و دليل اسن وابستگي وجود من در اين خانه است زيرا وقتي قصد كرد به ايران باز گردد عکس من خواست همراه او بيايم و من آمدم.من و فرهاد نميتوانيم زندگي معمولي داشته باشيم و نميتوانيم فردي را كه فاقد نيروي ماست خوشبخت كنيم.اگر او دختري را به عقد خود در آورد كه مثل خودش نباشذد مثلما نميتواند او را خوشبخت كند همچنان كه من نتوانستم با حاشيه اي كه رفتم اجازه بدهيد اصل مطلب را بيان كنم حضور شما در اين خانه به فرهاد لطمه ميزند و من درك ميكنم كه او به شما علاقه پيدا كرده است.از شما ميخواهم تا دير نشده و تا عکس طرف شما به او صدمه اي وارد نشده عکس اينجا برويد من صادقانه ميگويم پيش ار آنكه بفكر شما باشم به فرهاد فكر ميكنم . نميخواهم او را عکس دست بدهم.منظورم را ميفهميد .هديه با تكان سر حرف او را تاييد كرد.





:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : جمعه 6 فروردين 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: